سلام نی نی قشنگم مامان جان شما انقدر بامزه شدی که من به کلی یادم رفته که چرا این وبلاگ و درست کردم ! خوب خدا رو شکر همه چی آرومه و زندگی روال خودشو طی میکنه خدا رو شکر ما قسط دوم مسکن مهر هم ریختیم حالا تا ٣ تای دیگه خدا بزرگه (البته واسمون دعا کن ) از تولدم بگم که بابایی اون روز نبود و فرداش یعنی چهاردهم قرار شد یه جشن کوچیک بگیریم والبته ما قبلش رفتیم آتلیه ! بعدش بابایی گفت یه سری بریم خونه عزیز منم کلی غر زدم که مگه نگفتی تولدمه و میریم بیرون تا گوشی بابایی زنگ خورد و من فهمیدم قضییه چیه خلاصه من و سوپرایز کردن منم کلی خوشحال شدم دست بابایی درد نکنه !!!!! دیگه جمعه با بابایی رفتیم باغ وحش ارم و شما کلی کیف کرد...